دام====================================

امتحان کن

هر بار پرنده را

وقتی بی آسمان

سقف قفس

نزدیکترین اتفاق زندگیش شد

افسوس

که پرنده گرفتار

در معادله

دانه و دام

همیشه

بی تقلا

بی تلاش

پنجره

بی سهم از آسمان

بی خبر

از کوچ دسته جمعی

بهاران

به دانه اعتکاف کرده

امتحان کن

شعر مرا

وقتی

بی تعارف

به جنگ تن به تن

تن ها

سینه سپر کرده

پرنده

کجا می دانست

آسمان

وقتی بعد از باران

هزار رنگ می‌شود

چه لذتی

دارد

پرواز

باران رضاپور

28 بهمن ماه 1403

سوخت ================

درگیر بازی زندگی شده است

کرم ابریشم

هنوز

پروانه نشده بود

که سوخت

که پای

گلبرگ ها

هنوز به باران نخورده بود

و من

فکر میکنم

مرگ

شاید

قسمتی از

زندگی باشد

قسمتی که

زخم هایمان در آن

رفو

شده است

باران رضاپور

24 بهمن ماه 1403

نجوا=========================

کجای شعر را خط زده اند

که

آواز بی پناهی قناری

گوش

ارایه ها را

کر کرده

کدام سییب از درخت افتاده

که هیچ دانشمند

جدیدی

قانون

بهم رسیدن را

کشف نمی کند

و من

با کدام کفش

دنبال

غزل ها

راه افتادم

که

بی شعر

بی کلام

موسیقی

حضرت عشق را

نجوا میکنم

باران رضاپور

18 بهمن ماه 1403

اغاز ========================

باغ در انحصار پرندگان

دهکده در تصرف دهقانان

و شهر مست از شربت ترانه

شاعران

اینگونه که خواب می بینم

اینگونه که واژه می سرایم

حتما

تو بازگشته ایی

و من در تدارک بهاری به وسعت

آرایه های بکر

روسری آبیم را

پهن میکنم

گنجشک ها را

بی محابا

دعوت میکنم

و بدون هیچ دلهره ایی

سلام می دهم

به آغاز

یک راه

به رویش

یک شعر

هرچند

خوابم

به سپیده صبح

نرسد

باران رضاپور

10 بهمن ماه 1403

هنوز ================

از کدام خیابان به کدام خیابان رسیده ای

که در تقاطع همه میدان ها

دلتنگی به اهتزاز درآمده

از کدام روستا به کدام شهر

گذر کرده ای

که مسیر ها پر شده از

مسافران خانه به دوش

نقشه کدام رودخانه را

کشیده ای

که دریا ها

نهنگ هایشان را به ساحل

پس داده اند

هنوز هم

رکعت بعدی نمازم را

با شک

به رکوع می روم

هنوز هم

تحویل ماه ها به هم را

با دلهره

پا به ماه می کنم

هنوز هم

شعرهایم

از خاطره

به سوگ می رسند

از درد

به اشک

و از در ماندگی

دست به دامان

پایان

تو اما

هنوز هم

بی خیال

اتفاقات جهان

کبوترت را

بار دیگر

به آسمان می فرستی

باران رضا پور

3 بهمن ماه 1403

دهکده ==========================

از صدای شکستن آخرین استخوانم

تا طنین آواز آخرین پرنده بر درخت

دو دهکده راه مانده

سر راه

آشتی کنان درخت با باغ

و پیرمرد

با چشمه

مرگ را خنده دار می کرد

من اما

احساس دیگری دارم

احساسی که

سلول به سلول این شعر

را

مجبور می کند

به فریاد

محبور می کند

به سکوت

درد همیشه

بی صدا می آید

درست مقابل

شادی

که با ساز و دهل می آید

این روزها

که از همیشه بیشتر

در سکوت

فرو رفته ایم

منتظر

درد بزرگی هستیم

دردی که

با خود زمستان را

در نقطه نقطه

شعر جاری کرده

دردی که

پایان شعر را

برای همیشه

باز می گذارد

باران رضاپور

28 دیماه 1403