ارام==============================
آرام
شبیه جویبارها
پر غرور و سر به زیر
چون آبشارها
دستش
پاییز را عقب رانده بود
و بی نهایت بودنش
آبی آسمان ها را
سفید که می پوشید
هزار و یکشب از مخمل
در
هر پرده اش نهان بود
نقش های ناب
از
پشت دستش
آب میخورد
نمایش نامه ها
از عبور و مرورش
نوشته میشد
بی انتها
بی اندازه
دریا
بود
موج
خواب پلکش را می دید
و
سرمه چشم آهو
در پایش
پاییز
ادامه نامش بود
و شعر
احوال پرسی
هر صبحش
با پنجره
دست کدام فصل
به بازویش رسیده بود
که
پاییز و بهار را
با هم داشت ؟!
و من
هنوز
دستم از دفترم بیرون است
که روزی
دوباره
خواهد
خواند ؟
باران رضاپور
17 ابان 1404
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۴ ساعت 0:17 توسط باران رضاپور
|
شعر و دلنوشته و هر انچه عشق نام دارد